امروز حدود ساعت 5/6 صبح ، بر خلاف روزهاي ديگر با توجه به خنكي هوا و از طرفي داشتن فرصت كافي نيت كردم تا پياده براي تهيه نان ، مسير منزل تا نانوايي را طي كنم با خروج از منزل و به محض اينكه به سر كوچه رسيدم صحنه اي خاص كه البته قبلا توي فيلمها ديده بودم توجه من رو به خودش جلب كرد . جواني با حدود 25 سال سن ، موتور خودش را پارك كرده و در آن ساعت كه خورشيد هم طلوع كرده و تردد عابرين شروع شده بود با سيمي معمولي مشغول بيرون آوردن پول از داخل صندوق صدقات بود (كار رو خيلي زودتر از همه ما آغاز كرده بود) تقريبا همزمان با عبور من از كنار ايشان ، سيم حاوي پولهاي كاغذي در آستانه خروج از صندوق صدقات قرار گر,حكايتي,تلخ,درد ...ادامه مطلب